برخی ارزيابی های عمومی، پاره ای استنتاجات مشخص و بخشی از تأکيدات ما

در عرصه مسئله ملی در کشور!


ايرانيان آزاديخواه و دموکرات!

هئيت سياسی – اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) در نشست نوبتی خود طی روزهای ۱۸ و ۱۹ دی ماه، روندهای ناظر بر مسئله ملی در کشور را مورد بررسی قرار داد و با انگشت گذاشتن بر اهميت و حساسيت اين معضل در سرنوشت جاری و آينده کشور و تاکيد بر مفاد مندرج در سند مصوب کنگره ششم سازمان ما پيرامون مسئله ملی قطعنامه زير را تصويب کرد.

۱) برخی ارزيابی های عمومي

۱-۱) ملی گرايی در همه مناطق ملی و قومی کشور، هم از نظر سطح مطالبات و هم دربرگيرندگی اجتماعی آنها، طی سالهای اخير رشد و گسترش داشته است و شرائط سياسی ايران و جهان، همچنان در سمت وسعت گيری و حدّت يابی خواسته های ملی در کشور تأثير می نهند. اين واقعيت اما هنوز به معنی فعليت يافتن جنبش های سياسی در اين مناطق نيست؛ اگرچه وضع در کردستان با ديگر مناطق تفاوت دارد.
۱-۲) جدی بودن مسئله ملی در حال حاضر و به ويژه در تحولات سياسی پيش رو کشور، تا آنجاست که توجه همه جريان های سياسی را به خود جلب کرده و آنها را وا می دارد تا به درجات متفاوت و در جهات گوناگون، موضوع و خواسته های ملی در ايران را در برنامه ها و پلاتفرم های خود بگنجانند. سياست ديرينه حاکم بر همه نحل سياسی ايران – جز چپ – مبنی بر مسکوت گذاشتن مسئله ملي، ديروقتی است به تاريخ پيوسته است.
۱-۳) توجهات روزافزون جريان های سراسری به موضوع ملی و سمتگيری های برنامه ای آنان، اگرچه در وجوه منفی يا مغاير با خواست های ملی گرايان در مناطق، به سرعت وحدّت مورد نقد و پرسش آنها قرار می گيرند، اما در وجوه مثبت، بازتاب چندانی در ميان آنان نمی يابند! در واقع، گرايش مسلط و بسيار نيرومند در ميان ملی گرايان مناطق، تأکيد برخود‌بودگی خود، و عرضه داشت برنامه های خويش و طرح تشکل های منطقه ای است.
۱-۴) در ميان الگوهای حل مسئله ملی در ايران، الگوی فدراليسم بيش از ديگر الگوها و طرح‌ها در اين زمينه مورد توجه قرار دارد و گفتمان فدراليسم در ميان ملی گرايان و مدافعان حل دموکراتيک مسئله ملی در کشور، به گفتمان غالب بدل شده است. اين در حاليست که فهم از فدراليسم، انتظار از آن و به ويژه مکانيسم اجرائی آن، هنوز متنوع و همچنان متضاد است.
۱-۵) سياست کلی نظام جمهوری اسلامی در قبال مطالبات ملي، بر دو مؤلفه عمومی استوار است: مؤلفه اول) تمکين به برخی خواسته های محّلی اين يا آن بخش از مردم در مناطق، که صرفاً جنبه و فرم فرهنگی دارند؛ و مؤلفه دوم) مهار اين خواسته ها تا که به حرکت های سياسی مخالف رژيم منجر نشوند و نيز سرکوب هر حرکت سياسی که بخواهد بر بستر مطالبات ملی شکل بگيرد و يا که شکل گرفته است.
۱-۶) مسئله ملی در ايران و مشخصاً در کانون های بروز اين مسئله در کشور، جايگاه ويژه ای در محاسبات سياسی قدرت های جهانی و منطقه ای ذينفع در تحولات سياسی ايران يافته و به پيدايی توجهات دو سويه سياسی بين فراسوی مرزها و مناطق ملی درون مرزی منجر شده است. اين امر، حل مسئله ملی در ايران را بنحو افزون تری با روند تحولات سياسی ايران گره می زند و در همانحال بر پيچيدگی ها و مخاطرات در اين پروسه می افزايد.
۱-۷) جمهوری اسلامی در دوران حاکميت خود کوشيده، تمامی حيات سياسي، اجتماعی و فرهنگی مردم ايران را اسلامی بکند و از جمله ترم امت را بجای ملت بنشاند. در مقابله با اين سياستها، واکنش های مختلف الجهتی پديدار شده که يکی از اشکال منفی آنها، گرايش به ناسيوناليسم عظمت طلبانه ايرانی در ميان بخشی از مردم ايران است. چنين گرايشي، متقابلا زمينه ساز تقويت گرايشات افراطی در ساير مليتهای ايرانی شده است. اين نوع واگرايی ها، امکانات حل دموکراتيک مسئله ملی در کشور را تضعيف می کنند و به هم پيوندی های تاريخی همه مردم ايران آسيب می رسانند.
۱-۸) با رُشد تمايلات ملی گرايانه در ايران کثيرالملله، کشوری که در عين حال مذاهب و فرق دينی متعدد را در دل خود دارد، خطر منازعات و درگيری های ملي، مذهبی و قومی در مناطق مختلف و بين ساکنان آنها زمينه بروز می يابد. در سطح احزاب و جريان های ملی متعلق به مليت های مختلف نيز، مسئله " مرزهای ملی " و تعلقات سرزمينی و تملّکات تاريخي، اينجا و آنجا پيش کشيده می شود. اينها ديناميت هائی هستند که اگر بموقع خنثی نگردند و از طريق به ميدان آمدن عقل دموکراتيک چاره نشوند، موجب انفجارهای مخرب ناسيوناليستی و منطقه‌ای و منازعات مذهبی در آينده خواهند شد. بعلاوه تاريخ ربع قرن اخير و نيز پاره ای واقعيت های اخير نشاندهنده اينست که رژيم جمهوری اسلامی هر آنجا که ضرور ميداند با بهره گيری از اين شکاف ها و اختلافات، سياست " تفرقه بينداز و حکومت کن " را پيش می برد و هر آنجا که لازم می بيند از طريق عوامل خود به اين اختلافات دامن می زند.

۲) پاره ای استنتاجات مشخص

۲-۱) درباره کردستان
در ميان مناطق مسکونی اقليت های ملی کشور، کردستان بمثابه قطب مسئله ملی در کشور شاخص است. در اينجا می توان از سنّت بی گسست مبارزات ملی و احزاب سياسی دارای پايگاه توده ای نهادينه شده سخن گفت. احزابی که در مجموعه خود از آن اندازه وزن و اعتبار سياسی برخوردارند که در چالش بر سر مسئله ملی در کشور ما، جايگاه مقدم را از آن خود بسازند. چنين پشتوانه تاريخی و موقعيت سياسي، اکنون با بين‌المللی شدن مسئله کُرد و تثبيت و نهادينه شدن خودمختاری کردستان عراق و در عمل، فدراليزه شدن عراق همراه است. اين وضعيت، نيروها و جريان های کُرد ايرانی را به آينده سياسی خود اميدوار کرده و موجبات نزديکتر شدن آنها به يکديگر را فراهم آورده است. برنامه های دولت آمريکا در قبال جمهوری اسلامي، وزن عامل بهره گيری از عوامل بين المللی در سياست های احزاب کُردی را - البته به درجات متفاوت – افزايش داده و به نظر ميرسد که در سياست های ائتلافی آنان با جريان های سياسی کشور تأثير گذاشته است.
۲-۲) درباره آذربايجان
حرکات ملی در اين منطقه، طی سالهای اخير از شتاب ويژه ای برخوردار شده است. قلعه بابک به محل ثابت کنگره سالانه آذربايجانی ها بدل گرديده است. اکنون شواهدی در دست است که خواست های ملی گرايانه از سطوح روشنفکری فراتر رفته و در ميان بخشی از اقشار اجتماعی ديگر نفوذ کرده است. مطالبات فرهنگی در حال ارتقاء به حرکات سياسی است و فعالان ملی گرا بر زمينه سمبل سازی های ملی و از معبر قطعنامه هائی که به بهانه انواع مناسبت ها صادر می کنند، روند شکل دهی احزاب ملی را تدارک می بينند. در حاليکه هژمون مبارزات فرهنگی و ملی در آذربايجان ( شرقی – غربی – اردبيل ) و زنجان با روشنفکران دموکراتی است که خود را در جريان هايی چون منشور " آذربايجان سخن می گويد " نشان ميدهند، اما نمی توان پديده هائی نظير "‌گرگ‌های خاکستري‌" که تمايلات تند ناسيوناليستی با صبغه استقلال طلبی را نمايندگی می کنند، ناديده گرفت. در ميان روشنفکران ملی گرای آذری و در خارج از کشور، اکنون روندی سرعت گرفته است که پيش از اين روشنفکران کُرد و ترکمن طی کردند: دوری از جريان های سراسری و روی آوری به ايجاد و يا تقويت احزاب ملي. انديشه پايه ای اين روشنفکران ملی گرای آذربايجانی اينست که وحدت دموکراتيک در ايران، بدواً از تفکيک ملی در ايران می گذرد. براساس منطق اين فکر، وجود و ضرورت احزاب سراسری بلاموضوع می شود!
۲-۳) درباره بلوچستان
ويژگی اصلی درباره بلوچ ها اينست که جريان های پيشين ملی گرا، پس از يک دوره تفرق، سرانجام توانسته اند حول ناسيوناليسم بلوچ، جبهه متحد بلوچستان را شکل دهند که در فعل و انفعالات سياسی نوين در خارج از کشور برآمدهائی دارد. اين " جبهه " روشنفکری و پديده های مشابه آن، به اين دليل می توانند در آينده بلوچستان نقش آفرين باشند که رشد شهرنشينی و ارتقای سطح سواد و آموزش در اين منطقه طی دو دهه گذشته، توازن اجتماعی جديدی را شکل داده و با فروکاهيدن تأثير و نفوذ خوانين در آن، پايگاه اجتماعی بزرگی را در معرض تأثيرگذاری روشنفکران ملی گرا قرار داده است. نکته مهم اما همچنان آنست که چه جريان و نيرويی در بلوچستان بتواند سمتگيری های ملی گرائی را زير هدايت خود بکشد. ملی گرائی و منطقه‌گرائی نيرومندی که، در انتخابات مجلس هفتم و قسماً در چند انتخابات ديگر به اين گونه متجلی شد: مهم آنست که بلوچ به مجلس برود؛ اينکه کدام بلوچ، موضوع بعدی است!
۲-۴) درباره ترکمن ها
ترکمن های ايران با آنکه با يک کشور مستقل ترکمن در شمال ترکمن صحرا مواجهند و با آنکه به لحاظ اتنيک، زبانی و مذهبی دارای خود ويژگی ملی صريحی هستند، اما از در آميزی قابل تأکيدی در عرصه اقتصادی و اجتماعی با کل کشور برخوردار هستند. فعالان سياسی ترکمن در خارج از کشور، طی دهه گذشته روند فاصله گيری از جريان های سراسری را طی کردند و اينک در آستانه برآمد مستقل خود هستند. آنها عموماً خود را ميراث دار وجه ملی جنبش ترکمن صحرا در سالهای نخستين انقلاب می شناسند و عموماً از وجه اجتماعی آن جنبش، نقادانه فاصله گرفته اند. در داخل کشور، شواهد متعدد نشانگر شکل گيری جريان های ملی – فرهنگی فعال در ترکمن صحرا از سوی نسل بعدی روشنفکران است که با کار فرهنگی و مداخله جويی در سياست های سراسری از موضع ترکمن، بسترسازی برای برآمد ملی در تحولات سياسی آتی را فراهم می آورند.
۲-۵) درباره عرب ها
موضوع نگران کننده در اين رابطه، فعال شدن مجدد نقار تاريخی بين عرب و غيرعرب است که، در هر دو سوی نقار اعمال نيرو می کند. عملکرد گرايش رو به رشد ايران گرائی بمثابه واکنشی در برابر اسلام گرائی رژيم، در وجه ارتجاعی خود به عرب ستيزی می رسد و متقابلاً در ميان ملی گرايان عرب، «عجم» دشمنی را تقويت می کند. اينهمه در منطقه ای شکل می گيرد که اهميت استراتژيک آن برای هر ايرانی در هر سطح از آگاهی و با هر جهت گيری سياسی و اجتماعي، قابل درک است! تنها به اتکای يک کار فرهنگی پيشاپيش، همه جانبه و ژرف می توان پروسه دموکراتيک حل مسئله ملی در اين منطقه را تدارک ديد. بخشی از فعالان ملی گرای عرب در سالهای اخير موفق شده اند که در نهادهای بين المللی دفاع از حقوق اقليت های ملی تحت ستم در کشورها، اعراب ايران را بعنوان يک اقليت ملی به ثبت قانونی برسانند و از حق رأی در مجامع اين نهادها برخوردار شوند. احراز اين موقعيت برای ملی گرايان عرب ايران تا آنجا که به امر حق بر می گردد يک حق دموکراتيک و يک دستاورد سياسی است، اما نحوه استفاده از آن در اوضاع بغرنج منطقه ما می تواند در جهات بکلی متنافر صورت گيرد. تحولات در ميان ملی گرايان عرب ايرانی که اينک برخلاف دهه های پيشين و دوران قدرت‌مداری شيوخ قبايل، عمدتاً توسط روشنفکران عرب رقم می خورد، تا حدود زيادی به اين بستگی دارد که ناسيوناليسم عربی چه ميزان ميداندار سياست در منطقه باشد. در حال حاضر، اين دموکراسی خواهی است که به ضرر تضعيف ناسيوناليسم عربی منطقه را، در می نوردد.

۳) بخشی از تأکيدات ما در برخورد با مسئله ملي

۳-۱) ما از حق تعيين سرنوشت همه مليت های ايران دفاع ميکنيم و همزمان بر پيشنهاد برنامه ای خود مبنی بر تحقق اين حق در شکل گذار کشور به ايرانی دموکراتيک و واحد و عاری از تبعيض ملی و قومی پای می فشاريم. بر همين پايه، ما بر مخالفت صريح با هر نوع ستم ملی و مبارزه با اعمال کنندگان اين ستم، و نيز نقد انديشه ها و برنامه های استقلال طلبانه از سوی هر جريان ملی گرا تاکيد می ورزيم.
۳-۲) ما امر دموکراسی را تنها زمينه حل خردمندانه و پايدار مسئله ملی می دانيم و آن را تنها امکان برای اجتناب از تلاشی ايران واحد می شناسيم.
۳-۳)ما مدافع تحقق پروژه فدراليسم در ايران هستيم و در همين رابطه هم ناقد ديدگاههای تقليل گرايانه از مفهوم فدراليسم (توزيع قدرت در سطح استانها و شهرها و در نظر نگرفتن ويژگی تعيين کننده ملی برخی مناطق کشور) و هم منتقد آراء تفکيک گرايانه ناسيوناليستی از آن ( تحت پوشش فدراليسم، تفکيک مصنوعی و ماجراجويانه هم پيوندی های تاريخاً شکل گرفته در ايران) هستيم.
۳-۴) ما مروج و مدافع هم پيوندی های تاريخی ساکنان ايران و اشتراکات اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی کنونی آنان می باشيم و در مخالفت با تفرقه افکنی ها و نقار آفرينی های ملي، با هر نوع برتری جوئی ملی در اشکال پان ايرانيسم، پان ترکيسم، پان کرديسم و پان عربيسم و غيره مبارزه می کنيم.
۳-۵) ما از ضرورت موجوديت احزاب سراسری برای کل ايران دفاع کرده و بر اين واقعيت که احزاب دموکراتيک سراسری باورمند به حل مسئله ملی در ايران، مؤثرترين ابزار برای تأمين تفاهم عمومی در گذار به موقعيت دموکراسی مبتنی بر برابری حقوق ملی در کشور اند، تاکيد داريم.
۳-۶) ما حق جريان های ملی در ايجاد تشکل های فرهنگی و سياسی محلی را محترم می داريم و همزمان هر انديشه و اقدامی که بخواهد سياست و برنامه در ايران را صرفاً با معيارهای ملی تعيين کند، به نقد می کشيم.
۳-۷) ما مدافع حفظ و تقويت رابطه سازمان و فعالين آن با جريان های ملی و محلی و فعالين آنان هستيم و از آنان به حضور در اتحادها و ائتلاف های سياسی سراسری دعوت می کنيم. ما از ضرورت حضور آنان در اين اتحادها دفاع می کنيم.
۳-۸) محور همه برخورد های ما در قبال مسئله ملی در کشور اين است که ما، حل مسئله ملی را يکی از بنيادی ترين خواستهای دموکراتيک مليتهای ايرانی در راه استقرار يک جمهوری دموکراتيک و فدرال در ايران ميدانيم. ما خواهان حل دموکراتيک مسئله ملی در کشورمان ايران هستيم، اما دامن زننده مسئله ملی و احساسات ملی نيستيم. ما بمثابه چپ دموکرات، می خواهيم اين معضل ضد دموکراتيک و اين بی عدالتی تاريخی در کشورمان، در وجهی عادلانه و دموکراتيک حل شود. ما بی آنکه ناسيونالسيت باشيم، مخالف ستم ناسيوناليستی هستيم!

هئيت سياسی – اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران ( اکثريت )
بيست پنجم دی ماه سال ۱۳۸۳ خورشيدی